یک تصویر برجسته از طریق یک ورقه نیمه تخریب شده از مصالح معماری که به کناره یک پل عابر پیاده متصل شده بود، گرفته شد. نگاه عمیقتر به اینجا، دیدگاه کاملاً جدیدی را در مورد چیزی که در غیر این صورت عادی بود، ایجاد میکند.

ایشیدادر بحث ما، فکر میکردم ایریا از این نظر که مرتباً فقط برای خودش عکس میگیرد، شبیه من است. عکس هایی که در دوران دبیرستان گرفتم قرار نبود به کسی نشان دهم. می خواستم روزهای محدود زندگی ام را به عنوان یک دانش آموز دبیرستانی به تصویر بکشند. به همین دلیل، عکسهایی در میان آنها وجود دارد که احتمالاً دیگران نمیتوانند تنها با نگاه کردن به آنها سر یا دم از آنها بسازند، اما وقتی آنها را میبینم، یاد رویداد خاصی میافتم که در یک روز خاص اتفاق افتاده است، یا من عکسی را می بینم که از پشت یک نفر گرفته شده است و به یاد می آورم که آن شخص کیست. وقتی شنیدم که ایریا هم تقریبا هر روز عکس می گیرد، فکر کردم که او هم به گرفتن این عکس ها ادامه می دهد تا خاطراتی از زندگی روزمره اش به جا بگذارد. من احساس میکنم که دیدن عکسهای گذشته پس از مدت زمان مشخصی به زندهتر شدن آن خاطرات کمک میکند.


آن یکیصحنههایی که من عکسبرداری کردم، اکتشافات جدیدی را در اطراف ما از چیزهای عادی نشان میدهد که ما به آن توجه نمیکنیم، مگر اینکه دیدگاه خود را تغییر دهیم. من دوربین را در یک پیادهروی در جستجوی صحنههایی از این قبیل، که از صبح از خانه شروع میشود، حمل کردم. من حدود ده رول فیلم گرفتم، و همانطور که در آثارم که از این فیلمها انتخاب شدهاند میبینید، همه صحنههایی از محیط اطراف هستند. عکس ها سناریوهای معمولی و روزمره را ثبت می کنند که تشخیص آنها در یک نگاه دشوار است.

این عکس انعکاسی از عکاس را از نمای پنجره یک کتابخانه می گیرد. به نظر می رسد که لحظه ای را ثبت می کند که مرز بین واقعیت و تخیل محو شده است.
متن از جونیا هیروکاوا